روزمره
من و بابایی شدیداً شما رو دوست داریم و خدا رو بابت این فرشته کوچولو شکر می کنیم........فقط موقع هایی که فوتبال داره بابات اصلاً شما رو نگه نمیداره و من بدبخت مجبورم یک ساعت ونیم شما رو راه ببرم تا گریه نکنی راستی یادم رفت بگم شما شدیداً از اینکه ببریمت جلوی آینه خوشت میاد و می خندی و با خودت حرف می زنی اونجاست که میخوام شمارو درسته بخورم گلم در ضمن شما اصلاً پستونک نخوردی فقط چند بار اونم چند دقیقه اونم چون با قطره آد شیرینش کرده بودیم اما به صورت خود جوش و از سه ماهگی دیگه لب به پستونک نزدی ...
نویسنده :
افسانه
16:09