مریم عشق مامانی و بابایی

وای مامان قربون دست و پای خشکلت بره عزیزم......ببین چقدر دست و پات کوشولویه.........میخوام یه لقمه چپت کنم اما جلوی خودمو می گیرم............. ...

دیروز جمعه 10 آبان سال 92 بود و من و شما به همراه بابا جون به بیمارستان سینا رفتیم تا پارسا کوچولو رو ببینیم.............اینم عکس پارسا کوچولو..............پارسا کوچولو خوش اومدی.............. ...

گل من امروز چهارشنبه است و طبق معمول بابا جون جلسه داره دیر میاد به خاطر همین اومدیم خونه دایی ایمان پیش زندایی جون و هستی جون............زندایی جون هم یه قرمه سبزی خوشمزه درست کرد خیلی چسبید.............اینام چند تا از عکس های شماست که خونه زندایی گرفتیم ازت............ عکس پایینی رو هم خونه عمه جون ازت گرفتیم............... ...

دخترم توی این عکس شما خودت خوابیدی بدون کمک مامان البته علتش اینه که شبش تا 5 صبح هر 10 دقیقه بیدار می شدی و درست نخوابیدی .....راستش من توی آشپزخونه مشغول کارام بودم و شما داشتی بلند بلند با خودت حرف می زدی ولی بعد از چند دقیقه دیدم صدات نمیاد اومدم دیدم بله خوابیدی..............وگرنه به این راحتی ها هم خوابت نمی بره ....   قربون این مدل خوابیدنات بره مامان...............وقتی خوابی دلم میخواد یه ماچ گنده از لپات بکنم......اما خودمو کنترل می کنم تا فرشتم آروم بخوابه..............توی این عکس آخری شما از حمام اومدی و از اونجایی که کلی انرژی صرف کردی خسته شدی و خوابیدی در ضمن اینم بگم که این روزها حموم کردن شما خیلی برام سخت ...

دخترم امروز 2آبان مصادف با عید بزرگ غدیر هستش این عید رو به تو عزیز دلم تبریک می گم......... ...

مریمم سلام........امروز 30 مهر هستش و اولین بارون پاییزی داره می باره راستش صدای شر شر بارون خیلی زیباست کاش می شد و با هم می رفتیم زیر بارون قدم می زدیم......قربون اون خنده هات برم من.....مامانی میدونستی که شما فوق العاده دختر خوش اخلاقی هستی و به محض اینکه از خواب بیدار می شی و  مامان و بابا رو می بینی می خندی مثل یک فرشته تازگیها هم یاد گرفتی زبونتو میدی بیرون..........چند روزی هست که روی گرفتن اشیا مسلط تر شدی و راحت برای خودت غلت می زنی..........مامان هم داره کم کم نگران می شه که وقتی شما یاد گرفتی روی زمین سینه خیز کنی یا چهار دست و پایی کنی ،چه کار باید بکنه؟باید مدام مراقب شما باشم عزیزکم.......... اینم از قد و وزن دخترم ...

گل من سلام.......روزها به سرعت از پی هم می گذرن و تو بزرگ و بزرگتر می شی.....عشق من زندگی ما با وجود تو رنگ و بوی دیگه ای گرفته درسته یکم اذیت هم داری اما حاضر نیستم یک لحظه خندیدنت رو با یک دنیا عوض کنم ........دخمل گلم هر روز آرزوهامو تو چشمای خشکلت می بینم .........حاضرم جونمو بدم تا تو سالم و سلامت باشی .........همیشه دعا می کنم بهترینها در انتظارت باشه......دیشب یعنی در تاریخ 25 مهر سال 92 رفتیم عروسی .......خیلی بهم خوش گذشت البته با وجود شما خیلی بیشتر .....مثل همیشه خانم بودی و آروم .........البته ناگفته نمونه که مادرجون و خاله ها و زندایی بازم سنگ تموم گذاشتن و منو دست تنها نزاشتن....... ...

مریم جون یه چیز جدید کشف کردم .......همیشه شبها تا خونه رو تاریک می کردم و بهت شیر می دادم که بخوابی میزدی زیر جیغ و اصلاً شیر نمی خوردی دیشب هم دقیقاً همین کارو انجام دادی اصلاً شیر نخوردی منم یه فکری به سرم زد بردمت تو اتاقت لامپو روشن کردم یکم باهات بازی کردم و بعد نشسته بهت شیر دادم شما هم با اشتیاق فراوون خوردی و همونجا توی بغلم خوابیدی عین یک فرشته .........منم فهمیدم شما از تاریکی بدت میاد دوست داری توی روشنایی شیر بخوری ........خداروشکر فهمیم مشکلت چی بود و امیدوارم از امشب در کمال آرامش بخوابی عشق من.......... ...

دخترکم سلام امروز شنبه 20 مهر هستش .........روزها داره مثل برق و باد سپری می شه و تو هر روز بزرگ و بزرگ تر می شی .نمیدونم چرا دیشب نمی خوابیدی نه موقع شیر دادن نه وقتی که گذاشتمت روی پام حتی راه رفتم و برات لالایی خوندم اما تو نمی خوابیدی و همش گریه می کردی الهی برات بمیرم این جور موقع ها می خوام بزنم زیر گریه آخه نمی دونم چه مشکلی داری شاید از دندون در آوردن این جور کلافه ای آخه آب دهنت هم مدام سرازیره در آخر هم مجبور شدیم شما رو بزاریم توی یه چادر و تکونت بدیم اما بازهم یکم گریه کردی اما بالاخره خوابیدی......گلم تقریباً سال پیش همین موقع ها بود که فهمیدم یه فرشته کوچولو دارم که باید تا آخر عمر مراقبش باشم   ...