مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

مریم عشق مامانی و بابایی

شیرین کاریهای شما

1393/3/27 16:58
نویسنده : افسانه
376 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم بالاخره یه فرصت مناسب پیدا کردم و بیام از پیشرفت های شما بنویسم (الان شما خوابی)اول از همه اینکه هنوز راه نمیری اما یه چند ثانیه ای می ایستی و همینطور از وسایل می گیری و به کمک اونها راه می ری...از هر پارچه ای به عنوان جانماز استفاده می کنی و الله اکبر می گی و به سجده می ری و به اصطلاح نماز می خونی ...معنی کلمات بینی و چشم رو هم می فهمی و اگه ازت بپرسم چشمت کجاست سریع اونو با اشاره انگشت نشون می دی...با صدای هر زنگ تلفن به سمت تلفن حمله ور میشی و اگر من زودتر از شما اونو بردارم با جیغ و گریه اعتراض می کنی...در ضمن دو تا دندون دیگه داری از فک پایین در میاری و یک کوچولو اعصاب نداری...عاشق حموم رفتن هستی و اگه ببرمت حمام با جیغ و فریاد باید بیارمت بیرون که واقعاً سخته...معنی بوسیدن رو هم کامل می فهمی و وقتی میگم مامان رو ببوس سریع لبت رو به لپم می چسبونی(من عاشق این قسمتم)...اینها هم یه سری از کلماتی که می گی:بده،بریم،توپ،الله اکبر،جوجه،مامان ،بابا،آب و چند کلمه نامفهوم دیگه که به محض کشفشون میام و می نویسم...عاشق این هستی که پشت کامپیوتر بشینی موس رو دستت بگیری و دکمه های کیبورد رو فشار بدی(درست می خوای ادای من و بابات رو در بیاری)موس رو هم دقیقاً راه می بری روی میز...غذات رو هم ماشاالله هزار ماشاالله کامل می خوری اما هنوز با نون و پنیر میونه ای نداری و اصلاً دوست نداری...انشاالله در آینده هم میام و بقیه پیشرفت های شما رو شرح میدم...دوست دارم عزیزم...

اینم یه عکس از کیک تولد شما و سوگند جون و چند تا عکس هم از تولدتون

 

پسندها (1)

نظرات (3)

م.م
31 خرداد 93 0:33
چه ناز و بزرگ شدی خاله. ماشالاه چقدم کلمات زیادی یاد گرفتی بگیا.آفرین خانومی زرنگ
مهدی
9 تیر 93 13:38
سلام.عکس های جدید رو بزارین
م.م
13 تیر 93 0:11
چه بلای نانازی شدی خاله. بوووووووووووووس