مریم جونمریم جون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

مریم عشق مامانی و بابایی

بدون عنوان

دخترکم سلام امروز شنبه 20 مهر هستش .........روزها داره مثل برق و باد سپری می شه و تو هر روز بزرگ و بزرگ تر می شی .نمیدونم چرا دیشب نمی خوابیدی نه موقع شیر دادن نه وقتی که گذاشتمت روی پام حتی راه رفتم و برات لالایی خوندم اما تو نمی خوابیدی و همش گریه می کردی الهی برات بمیرم این جور موقع ها می خوام بزنم زیر گریه آخه نمی دونم چه مشکلی داری شاید از دندون در آوردن این جور کلافه ای آخه آب دهنت هم مدام سرازیره در آخر هم مجبور شدیم شما رو بزاریم توی یه چادر و تکونت بدیم اما بازهم یکم گریه کردی اما بالاخره خوابیدی......گلم تقریباً سال پیش همین موقع ها بود که فهمیدم یه فرشته کوچولو دارم که باید تا آخر عمر مراقبش باشم   ...
21 مهر 1392

خوش گذرونی

سلام عزیزم............دیروز جمعه بود و دوباره رفتیم باغ آقا جون اما این دفعه شما تمام مدت بیدار بودی اما مثل همیشه خانم بودی و خوش اخلاق.........هوا از هفته پیش گرمتر بود اما به نفع شما شد چون تونستی بیشتر از هوای آزاد لذت ببری......اینم چند تا از عکسات توی این عکس آخری داریم بر می گردیم و شما خوابیدی عزیز دلم خیلی خسته شدی............. ...
13 مهر 1392